زبان خاموش درد
گاهی زندگی در پیچ و تاب لحظات پیشبینیناپذیر قرار میگیرد و همه آنچه که از آن بهعنوان روزهای آرام یاد میکنیم، در یک چشم بر هم زدن از دست میرود. فاجعه تلخ بندرعباس، همچون صاعقهای بود که بر دلهای مردم ایران فرود آمد و زمین و زمان را در سوگ فرو برد. در این حادثه، نه تنها جانهای عزیز از دست رفت، بلکه تکهای از دل ایران به داغ نشست.
این گونه حوادث، مرزهای طبیعی و اجتماعی ما را در هم میشکند و ما را به یاد آن حقیقت تلخ میاندازد که زندگی در دست ما نیست. آسمان در لحظاتی از بیرحمی خود پرده برمیدارد و در برابر چشمهای ناتوانمان، داغی تازه را رقم میزند. اما در دل این درد و اندوه، یک پرسش عمیقتر نیز پنهان است: آیا انسانها در چنین لحظاتی از زندگی، میتوانند معنای واقعی خود را پیدا کنند؟ آیا غمهای مشترک، ما را به هم نزدیکتر میکند و میتواند سرنوشتی تازه را رقم بزند؟
چه بسا در تاریکی این شبهای غمگین، همدلی و اتحاد همچون چراغی باشد که راهی روشنتر برای فردای بهتر نشان دهد. شاید این حادثهی تلخ، یادآور این باشد که انسانیت به واقع در کنار هم بودن است؛ در زمانی که دستهایمان به یاری یکدیگر نیاز دارد، در زمانی که دردی مشترک را به دوش میکشیم.
اما آیا این همان چیزی است که از یکدیگر میخواهیم؟ یکدیگر را در لحظات سخت تنها نمیگذاریم؟ آیا از دل این بحرانها میتوان به امیدی تازه رسید؟ شاید پاسخ در دل همین لحظات غمانگیز نهفته باشد: هر درد، هر رنج، میتواند فرصتی برای رشد باشد. و در نهایت، این خود انسانها هستند که میتوانند از لابلای این مصیبتها، راهی به سوی نور بیابند.
از پس هر تیرهترین شب، روزی روشن خواهد آمد. این وعدهای است که تاریخ و تجربه به ما دادهاند. برای کسانی که جانشان را از دست دادهاند، تنها دعا میکنیم که آرامش ابدی یابند. برای بازماندگان، امید داریم که صبر و استقامت، همچون دژی محکم در برابر این بحران، قلبهایشان را پر کند.
محمد کریمی